کانون دانش آموختگان صادق اصفهان

سیستم ارتباط الکترونیکی دانش آموختگان و دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع) در استان اصفهان

کانون دانش آموختگان صادق اصفهان

سیستم ارتباط الکترونیکی دانش آموختگان و دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع) در استان اصفهان

کانون دانش آموختگان صادق اصفهان

کانون دانش آموختگان صادق، مؤسسه ای است مردم نهاد، با هدف فعالیت های علمی و فرهنگی و برقراری ارتباط میان دانش آموختگان، دانشجویان و دانش آموزان مؤسسات وابسته به دانشگاه امام صادق (علیه السلام) در استان اصفهان

اشتراک خبرنامه

    لطفا ایمیل خود را وارد نمایید

    لطفا بعد از پایان ثبت نام به ایمیل خود مراجعه فرمایید

شهید حمیدرضا بهداد

يكشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۲، ۰۲:۱۵ ق.ظ

سالنامه شهید

1345: تولد در اصفهان

1352: شروع تحصیل در دبستان ارشاد، اصفهان

1357: شروع تحصیل در مدرسه راهنمایی ارشاد، اصفهان

1357: حضور در راهپیمایی مردمی جهت مبارزه با رژیم شاه

1359: نگارش مطلب برای نشریه رویدادها و دیدگاه ها

1360: شروع تحصیل در هنرستان ابوذر، اصفهان

1360: فعالیت در واحد فرهنگی بسیج مسجد پناهی

1361: طی دوره های آموزش عقیدتی و ایدئولوژی

1362: طی دوره های آموزش نظامی از طرف بسیج مسجد

1363: شرکت در کنکور سراسری و قبولی در رشته الکترونیک دانشگاه تبریز

1363: یک ترم تحصیل در دانشگاه تبریز و انصراف جهت شرکت در کنکور مجدد

1364: شرکت مجدد در کنکور سراسری و قبولی در دانشگاه امام صادق(ع) و دانشگاه علوم قضایی

1364: ورود به دانشگاه امام صادق(ع)، رشته معارف اسلامی و تبلیغ

22/7/1365: اعزام به مناطق عملیاتی همراه با 30 نفر از دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع)

3/10/1365: نگارش آخرین نامه برای خانواده در خرمشهر

4/10/1365 : شهادت در علمیات کربلای 4، جزیره ماهی، شلمچه

1375: کشف و تشییع پیکر مطهر شهید و تدفین در گلزار شهدای اصفهان

 

 

 

زندگینامه شهید

حمیدرضا بهداد در آذر ماه سال 1345 دیده به جهان گشود، از همان اوان کودکی از روحی لطیف، برخوردار بود. صبر و وقار، افتادگی و تواضع، گذشت و مهربانی از صفات بارز او بودند. در هفت سالگی وارد دبستان ارشاد شد. علاقه شدیدی به درس و تحصیل علم داشت. در محیط مدرسه نیز چه از نظر اخلاقی و چه از نظر درسی، فرد ایده‌الی بود، به گونه‌ای که توجه مسئولان مدرسه را به خود جلب کرده بود. چند بار یکی از معلمان پدر حمید رضا را دیده و به ایشان گفته بود که حمید رضا از استعداد سرشاری برخوردار است و باید بیش از پیش از او مراقبت به عمل آید.

بعد از اتمام تحصیلات دبستان، وارد مدرسه راهنمایی ارشاد شد و در آنجا به تحصیل پرداخت که در این دوره از زندگی نیز به واسطة صفات پسندیده‌اش، بسیار مورد تقدیر دیگران قرار می‌گرفت. روزی یکی از اقوام برای منظوری به مدرسه ایشان رفته بود. مدیر مدرسه که مطلع می‌شود ایشان یکی از نزدیکان حمیدرضا است، به وی می‌گوید: «به پدر و مادرش بگویید افتخار کنند که چنین فرزندی دارند، او مایه سربلندی ما و خانواده‌اش است».

در همین دوران بود که شعله های آتشین انقلاب اوج گرفته و ریشه های پوسیده رژیم سفاک و منحوس پهلوی را می سوزاند.  حمیدرضا نیز مانند بسیاری دیگر از نوجوانان و دوستانش، در تظاهرات و راهپیمایی های خیابانی شرکت می‌کرد و حتی شب ها از روی پشت بام شعار الله اکبر سر می داد. در واقع، در همین زمان بود که با ورود به دوران بلوغ، تحولات شدیدی در روح و فکر حمیدرضا پدیدار شد.

از جمله فعالیت های فوق برنامه و مؤثر او در مسجد محل، تهیه نشریه و مقالات فرهنگی و نصب آن در مدارس و مساجد اطراف محل سکونتش بود. تهیه مطاب برای نشریه «رویدادها و دیدگاه‌ها» که در حدود 40 شماره آن از طرف مسجد تهیه و چاپ شد، فعالیت در کتابخانه و نوارخانه مسجد و مطالعه بیشتر کتابهای آنجا، شرکت در اردوهای تفریحی و نظامی و همچنین شرکت فعالانه در جلسات قرآن و عقیدتی مسجد، کار با دیگران و جذب آنان به مسجد و تهیه نمایشگاه کتاب در سطح شهر، از فعالیتهای دیگر او به شمار می‌آید.

او در مسجد محل به عنوان یکی از بهترین افراد به شمار می‌آمد و امیدی برای آینده محسوب می‌شد. نتیجه کار و تلاش او یعنی صدها برگ مطالب خام و نشریات مسجد که اکثراً با دستخط اوست، اکنون در آرشیو نگهداری می‌شود.

همه کاره مسجد شده بود، شب‌های جمعه مراسم دعای کمیل و توسل برپا می‌کرد، مراسمات شهدا را می گرداند، قرآن و دعا می خواند. حمیدرضا به خاطر صدای خوبی که داشت، در اکثر مراسمات به قرائت قرآن می پرداخت. در طول سالهای جنگ تحمیلی نیز هرگاه یکی از دوستانش به شهادت می رسید، با قلبی حزین پشت میکروفون می رفت و به قرائت قرآن می پرداخت و اینگونه قلب همگان را به آتش می کشاند. روحیه‌ متفاوتی داشت، هم خیلی باهوش بود و هم با وقار و اهل شوخی‌ و هم اهل معنویت.

در حد و اندازه خودش، تلاش می کرد تا به هر طریق ممکن به نهال نوپای انقلاب کمک کند. در جریان مبارزه با منافقین و شناسایی آنها بسیار فعال بود و در اکثر گشت های شبانه شرکت داشت.

بعد از اتمام دورة راهنمایی، وارد هنرستان انقلاب اسلامی شد و در رشته الکترونیک ادامه تحصیل داد. در سال 1363 در کنکور سراسری شرکت کرد و در رشته الکترونیک دانشگاه تبریز پذیرفته شد. مدت 6 ماه به تحصیل اشتغال داشت؛ ولی به دلیل علاقه‌اش به فراگیری علوم الهی، انصراف خویش را از آن دانشگاه اعلام کرد و در سال 1364 در کنکور دانشگاه امام صادق(علیه‌السلام) و کنکور سراسری شرکت نموده که در دانشگاه علوم قضایی و همچنین دانشگاه امام صادق(علیه‌السلام) پذیرفته شد، اما با انصراف از دانشکده علوم قضایی، در دانشگاه امام صادق(علیه‌السلام) به تحصیل پرداخت.

در سال دوم تحصیل به طور داوطلب از دانشگاه به جبهه های نبرد حق علیه باطل اعزام شد تا در عملیات کربلای 4 شرکت کند اما گویا ملائکه خدا به دیدارش مشتاق تر بودند. او در همین عملیات به شهادت رسید اما پیکر مطهرش به مدت 9 سال مفقود بود تا اینکه در تیرماه سال 1374 به همراه عده‌ای از شهدای دیگر کشف و در تاریخ 2/9/1375 در اصفهان به خاک سپرده شد.

در آخرین نامه ای که برای خانواده اش نوشته بود، می نویسد: «اگر انشاءالله شهادت نصیبم شد، آرزو دارم که بر مزارم قرآن تلاوت کنید، به خصوص سوره واقعه و سوره قیامت. مرا زیاد یاد کنید، در تشویق و ترغیب دیگران به این اقدام (حضور در جبهه های جنگ) بکوشید و از همگی طلب حلالیت داردم. دیدار به کربلای حسینی».

راهش پر رهرو و یادش گرامی باد.

 

 


 

وصیتنامه شهید

بسم الله الرحمن الرحیم

درود و برکات فراوان به روان مقدس خاتم پیامبران، اشرف مخلوقات محمد مصطفی (صلی‌الله ‌علیه ‌و اله)، ائمه معصومین (علیهم السلام) خصوصاً حضرت صاحب الامر، قطب عالم امکان، حجت بن الحسن العسکری (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) و نایب بر حق و مقتدر او خمینی کبیر و بر بلند پروازان جبهه‌های مقدس جنگ تحمیلی و دعای تعالی و رفعت درجات برای شهدای راه فضیلت از آغاز تا کنون.

نمی‌‌دانم چه بر کاغذ بیاورم و چگونه سخن بر قلم جاری کنم تا هر آنچه که دارم بگویم. در دلم غوغاست از سخن، اما حیرانم که ابراز این کلمات ممکن است مرا از واقعیت ها دور کند. وظیفه شرعی ایجاب می‌کند که وصیت کنم؛ اما لیاقت درونی خود را مطابق با این وصایا نمی‌بینم.

خدایا تو می‌دانی اکنون که این سطور را می‌نگارم، چه در درونم می‌گذرد. ولوله جهاد در راه حق شورشی بر جانم افکنده است که یارای گفتن آن را ندارم. از سویی می‌نگرم با چشم دل که دستم خالی خالی است. به راستی هنگامی که تاریخ کوتاه عمرم را ورق می‌زنم، حقارت و کوچکی خود را حس می‌کنم. غربتم را از دیار معرفت الهی. خدایا، زندگی‌ام را از تو می‌‌دانم؛ اما آنچه که حق حیات است، من از آن عاجزم که احقاق آن کنم. آری باید چون علی(علیه‌السلام) گفت. «آه من قله الزاد و طول الامل».

آری ای عزیزان گر چه در خود نمی‌بینم توان و شایستگی سفارش و نصیحت را، اما همین که در این مدت زندگی، دریافت فکری و درونی داشته‌ام، لازم می‌دانم بگویم تا سندی باشد برای اینکه مسیر زندگی را با شناخت طی کردم. حرفها بسیار است ولی افضل آن است که اختصار در عین افادت را پیشه سخن کنم. سخن را از حضرت حق شروع کنم – که بهترین کلمات است – و جلوه حق تعالی.

اقرار می‌کنم که خدا را تنها مبدأ این جهان یافتم. اوست که زنده می‌کند و می‌میراند. اوست که معنای وجود است. خدا را بر کتاب نتوان دید؛ بر خیال و تصویر نیز! خدا آن است که نفست بدون او آرام نمی‌گیرد. جز او همه هیچند و لباس کبریایی تنها برازنده اوست. زندگی را بدون خدا ظلمت دیدم و می‌دانم. هر آنچه که خدا در آن است، هست و آنچه که عدم است، شیطان است. باید بر قلب نگاشت که «الهی و ربی من لی غیرک».

خدایا بارها بخصوص در این اواخر به مطالبی دست یافتم که عمری از آن غافل بودم. تنهایی او را و اینکه خدا معنای همه چیز است و اینکه انسان، با خدا، انسان است. به هر حال حیات را نعمت خدا می‌دانم و ارزش آن را به راه خدا رفتن! همواره خدا را طلب کنید که رنگ خدایی یابید! بیایید حیات خود را سبغه الهی ببخشیم. بیایید خدایی شویم که انسان موجود جاویدان است. فرشته‌ای است که گناه می‌کند! فرشته شدن در عالم خاک است که ارزش دارد. بیایید خدا را در همه چیز ببینیم!

زبانم الکن است. آنچه گفتم، تنها ذره‌ای بود از آنچه که دریافته‌ام. نمی‌دانم چه بنگارم. همین را بگویم که عالم محضر خداست و ما مملوک او هستیم. اگر طالب کمال هستیم، باید رنگ خدا بگریم و هر آنچه تعلق پذیر است دور افکنیم. یقین را که هدیه الهی بر ماست، ارزش بخشیم به تزکیه که «قد افلح من زکیها» (شمس:9) و حصاری بر نفس کشیم که از آسیب عدوّ مبین به دور ماند.

خدا بر قلب مومن می‌نشیند. آری خدا در مومن است و مومن فانی در خدا. چه بهتر از این سعادت برای راهبان راه ایمان که قلبشان عرش الهی باشد و حرم خدا؟ آنچه گفتم، شناختم بود. اما در عمل لنگ هستم به راستی که ما چقدر از خدا دوریم که باید در قرآن به وسیله شتر خودش را به ما بشناساند؟

اما نعمتی را شکر باید گفت که عطای عظیم نبوت و امامت است و آن جهت حیات است برای انسان که می‌خواهد به خدا برسد و وسیله وصول سیرت نفسانی هر انسانی، این راهبرانند، که کمال را بدون انسان کامل طی کردن عین ضلالت است. آری محمد(صلی‌الله‌علیه‌واله) انسان کامل است و علی(علیه‌السلام) نیز، باید به علی(علیه‌السلام) اقتدا کنیم که علی‌(علیه‌السلام) آیه بزرگ خداست.

آنچه ارزش حیات است مرگ است و انتقال به مراحل اعلی که انسان در گذر مراحل مختلف نفسانی است. از عالم ذر به عالم رحم و از رحم به دنیا و از دنیا به برزخ و از برزخ به قیامت و... اما ما را چیست که در تنگه فریبندة این عروس حلیه گر دنیا و در خم مکار، تولد و مرگ خود را باخته‌ایم و سکوت را قبول کرده‌ایم. اگر سروش الهی ما را به خلافت می‌خواند، رواست که در بند ملک زود گذر و عیش ناپایدار نمانیم و دنیا را ساعتی بیش ندانیم. آری پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌واله) گفت: «الدنیا ساعه فاجعلوها طاعه» پس آن را در طاعت به سر بریم که طاعت خدا راه حق است و دنیا محضر اوست.

برادران عزیزی که مدتها در کنار هم بوده‌ایم، دوستان و آشنایان و هر کسی که این سطور را می‌خوانی، توجه داشته باشد که زمان، زمان بیداری الهی است. زمان قیام و ایثار و فداکاری در راه اسلام، زمان، زمان انتظار پویا و متحرک و زنده است. انقلاب اسلامی ایران بزرگ‌ترین جلوه یک قیام حسینی پس از سالیان متمادی است. این انقلاب یک آیت بزرگ خدا و حجت برای همة مسلمین است. انقلاب محل امتحان ایمان و تعیین عیار ایمان مدعیان ایمان است. انقلاب ما با خون و شمشیر پیروز شد و تا رسیدن به ثمره نهایی آن یعنی اتصال به قیام منجی عالم بشریت مهدی قائم (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) خون می‌طلبد و محتاج فداکاری و ایثار جانها و مالهاست. پیامم، پیروی از راه خمینی است. خمینی را پاس دارید و دعا کنید که او امام جامعه مسلمین در غیبت است و نمونه انسان کامل. بر رفتار و کردار او دقیق شوید که سنت پیامبر و ائمه اطهار( علیهاالسلام) است. به او ظن سوء مبرید که خطایی بزرگ است و او به نور خدا می‌نگرد.

حفظ انقلاب اسلامی در گرو مشایعت از امام امت است. امام را در زندگی بعد از انقلاب خود، به عنوان یک فرشته در بحران حرکتهای انحرافی دیدم و آنچنان عشقی به او دارم که جای ذکر نیست. دعایش کنید که سخنش و نفسش کلام خداست و چون مسیح زنده کننده جانهای مرده. از روحانیت پشتیبانی کنید که بهترین پاسداران اسلام هستند. در حمایت از جمهوری اسلامی، به عمل و دست و زبان تلاش کنید که بهترین نشانه عنایت خداوند بر ما ملت، قرار دادن ما در این موقعیت زمانی است تا بتوانیم اقامه عدل و حق و راستی کنیم. با ضد انقلاب و جریانهای کور نفاق و کفر بجنگید که کید آنها بالاترین کیدهای شیطانی است. بر نماز جمعه و مجالس دعا و... مداومت داشته باشید که همة این عوامل مقوم خط فکری اصیل انقلابند. از دشمن و توطئه‌های او ترس به خود راه ندهید. مدافع رزمندگان جبهه‌ها باشید که آنها منادیان فتح بزرگ هستند و زمینه سازان ظهور موعود. بر نماز مراقبت کنید که قبول اعمال بسته به آن است. به نماز و عبادت عشق بورزید که عبادت نیاز روح است. خود را به آموزشهای اسلامی و مکتبی و مفاهیم قرآنی آشنا کنید که بیشترین ضرری که به جامعه اسلامی می‌خورد، ناشی از خلا فرهنگی است. آنچه که گفتم تنها بخشی از آنچه بود که لازم بود گفتن آن، اما فرصت نیست.

خطابی به برادران دانشجو دارم که ای عزیزان قدر خود را بشناسید و بدایند که کسب علم شما زمینه ساز افتخار آفرینی‌های آینده انقلاب است؛ اما در عین حال مراقب باشید که علم حجاب اکبر در وجودتان و تحصیلتان رخنه نکند. علمی که تو را از عبادت و دعا دور کند، تو را به انزوای از صحنه جهاد بکشاند، علم نیست، علمی که انسان را متواضع نکند علم نیست، بلکه وبال است، وبال.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۰۵

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی